loading...
وبلاگ شخصي سعيد فنوجي درويش
سعید درویش‎ ‎فنوجی بازدید : 26 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

پيشگفتار

در هر عصر وزمان بندگان مخلص خدا بروي زمين با مشكلات دست و پنجه نرم كرده ودين خدا را بر گيتي منتشر نمودند و زور گويان و جبّاران اززمان سيدنا ابراهيم عليه السلام كه نمرود باشد تا دراين عصر دست از ظلم برنداشته اند ويكي از مظلومين آن زمان امام با صفا وچراغ  مطفوي كه استاد صدها فقيه راسخ ومحدث كامل ومرجع تقليد ميليونها مسلمان ابوحنيفه بود آن امام باصفا آن چراغ استان مصطفي كه در ميانه ظلم وستم پرچم دين را بر فراز افلاك برافراشته و احياء سنت نبوي نمودند وبالاخره ازجستجوي علمي و از ارشاد امت دست بر نداشت تاآنجايي كه جسد مباركش از زندان راهي روضةُ مِنْ رياض الجنة شد.

 

مشخصات امام ابوحنيفة

نام ايشان نعمان كنيه  او ابوحنيفه و لقب او امام اعظم است بايد دانست كه امام ابوحنيفه بچه اي  بنام حنيفه نداشت بلكه اين كنيه اش وصفي است.ابوحنيفه:يعني ((أبوملة الحنيفه)) چون خداوند متعال در قرآن مجيد دين ابراهيمي را به دين حنيف ياد مي فرمايد. چنانكه مردم را مخاطب قرار داده ومي فرمايد: فاتبعوا ملة ابراهيم حنيفاً وي برخود اين كنيه را انتخاب نمودند .  سوره آل عمران آيه 10

قول حنفي در زبان اهل عراق جوهر را حنيفه مي ناميدند وامام اعظم هميشه قلم و جوهر همراه داشت لهذا حنيفه ناميده شد. امام ابوحنيفه به اتفاق تمام مؤرخين در سال 80 هجري قمري در كوفه كه يكي از شهرهاي عراق است چشم به جهان گشود وي به اعتبار نسل فارسي وسلسله نسبش بشرح ذيل مي باشد:

نعمان بن ثابت بن مرزبان بن قيس بن يزدگرد بن شهريار بن پرويز بن نوشيروان

((صفات ابوحنيفه))

وي داراي قدي ميانه وجثه اي متوسط بود علاوه بر حسن سيرت، خوب صورت نيز بود. حرفهايش بسيار شيرين وصدايش بلند وصاف بود .موضوع پيچيده را با فصاحت كامل بيان مي فرمودند.

 

((معرفي شهر كوفه ومنزلت علمي‌آن))

شهر كوفه زادگاه امام ابوحنيفه رحمةالله عليه است كه حضرت عمر رض  در سال 17 هجري قمري آن را آباد ساخت در عهد اصحاب كرام وتابعين عظام بزرگترين پايگاه علم و حديث و فقه بود چون در شهر كوفه افراد تازه مسلمان زندگي مي كردند وبه خاطر موفقيت وهواي مناسب به سرعت ترقي كرد وبه همين خاطر حضرت عمر به آن توجه خاصي داشت؛ و حتي حضرت عبدالله بن مسعود كه از تمام اصحاب كرام فقيه تر بود بعنوان معلم به كوفه فرستاد وبه اهل كوفه گفت:(آثرتكم بعبد الله علي نفسي )شما را بر خود ترجيح داد.وعبدالله بن مسعود راپيش  شما فرستادم . وهمچنين حضرت علي زمانيكه به خلافت رسيد رسماً دارالخلافة را به كوفه منتقل ساخت وكوفه يكي از مراكز مهم علمي تاريخي جهان اسلامي تبديل شد.

((تابعي بودن امام ابوحنيفه ))

امام ابوحنيفه رحمه الله عليه تابعي است و تابعي همان است كه اصحاب را ملاقات كرده باشد به اتفاق علماءايشان از تابيعين هستند. شيخ الاسلام ابن حجر رحمة الله عليهمي‌فرمايد: انه ادرك جماعة من الصحابة كانوا بالكوفه فهو من طبقة التابعين [1]

صحابه اي كه امام ابوحنيفه رحمة الله عليه آنها را زيارت كرده است به شرح ذيل هستند:

انس بن مالك ، عبدالله بن اوفي ، سهل بن سعد ، ابوطفيل .

((بازرگاني امام ابوحنيفه))

امام ابوحنيفه از نظر كسب مانند پدرش بازرگاني بسيار معروفي بود وي در كوفه مغازه‌اي(عمده فروشي)داشت بيشتر بزازي مي كرد وافرادي را جهت خريد وفروش به مسافرت مي فرستاد از لحاظ صداقت وراستي در معامله بين عام وخاص مشهور بود اگر عيبي در پارچه‌اي يا كالايي مي بود نخست عيب آن را اظهار مي داشت وبه سود اندك قناعت مي كرد و از سودي كه بدست مي آورد علماي كرام وطلبه هاي بي بضاعت را ياري مي كرد ،وبچه هاي مستمند را تربيت وپرورش مي داد واز آن جمله بچه هاي مستضعف امام ابويوسف رحمةالله عليه بود.

امام ابوحنيفه مي فرمودند اين مبلغ را در حوائج خويش به مصرف رسانيد وجزخداوند متعال كسي ديگر را ستايش نكنيد زيرا كه من از مال خودم چيزي به شما ندادم بلكه اين ثمره فضل الهي است كه به من داده است.

((انگيزه كسب علم))

چون وي بازرگان بود وبه كثرت در شهرها وخيابانها رفت وآمد داشت يك مرتبه با شعبي كه يكي از استادان معروف كوفه بود بر خورد كرد شعبي بافراست خدادادي كه داشت از چهراش دريافت كه اين پسر بسيار روشن فكر و بيدار مغز است ((زيرا بقول شيخ سعدي))بالاي سرش زهوشمندي مي تافت ستاره بلندي . چنانچه از وي پرسيد،چه شغلي داري؟واكنون مي خواهي كجا بروي؟وي در پاسخ گفت من بازرگاني هستم واكنون جهت تجارت مي خواهم پيش فلان تاجر بروم شعبي گفت: با علماء كرام هم رابطه اي داري؟وي در پاسخ فرمود:بسيار كم.

امام صاحب مي فرمايد : سپس شعبي رحمةالله عليه مرا نصيحت كرد و جهت خواندن ترغيب داد، نصايح گرانبهاي وي در من اثر گذاشت و باعث بر اين شد كه به فراگيري علوم ديني با جديت كامل مشغول شوم.

((انگيزه توجه به علم فقه))

روزي امام ابو حنيفه در مغازه اش نشسته بود ناگاه زني آمد و از او مسئله اي درباره طلاق پرسيد وي فوراً پاسخ لا علمي داد وفرمود: پيش حماد رفته ومسئله را از او سوال كن سپس آمده ومرا هم از جوابش اطلاع ده چون آن زن مسئله را از حماد سوال كرد وجوابش را به امام گفت وي بسيار تأسف خورد و همان وقت تصميم قطعي جهت آموختن علم فقه گرفت و شركت در درس حماد را بر خود لازم دانست هنگاميكه امام ابوحنيفه رحمةالله عليه بر درس حماد نشست وي به او توجهي نداد حماد عادت داشت كه در درس دانش آموزان زيرك وممتاز را به جانب راست وبقيه را بطرف چپ خود قرار مي دادلذا حسب معمول امام ابوحنيفه جانب چپ او نشست امام چون زيركي وهوشمندي او آشكار گرديد حماد اورا جلوي خود نشاند وبه او بسيار احترام مي گذاشت حتي وقتيكه به بصره رفت او را به جاي خود نشاند زيرا از تمام شاگردانش مستعدتر بود.

((احترام به استاد))

وي احترام را كه به استادش قايل بود عجيب وشگفت آور بود وقتي به قصد ديدار استاد به خانه اش مي رفت،در پشت منزلش انتظار مي كشيد تا اينكه او براي اداي نماز يا انجام كار ديگري بيرون مي آمد.

پس از وي سوال مي نمود و او را همراهي مي كرد و در موقع لازم به خدمت كاري و خدمتگذاري استاد مي شتافت وزماني كه در منزلش نشسته بود پاهايش را به سوي منزل استادش دراز نمي كرد و مي فرمود: من هيچ زمان نماز نخوانده ام كه در آن دعايي براي استادم به همراه پدر ومادرم در آن نبوده باشد.

امام رحمةالله عليه داراي استادان زيادي مي باشد امام حفص كبير رحمةالله عليه مي فرمايد: وي چهار هزار استاد داشت خودش مي فرمايد:در كوفه وبصره كه گهواره علم بودند محدثي نيست كه از او علم دين حاصل نكنم . برخي از استادان وي افرادي هستند كه امام بخاري و مسلم از آنها در كتابهاي صحيح خود حديث روايت كرده اند . در مكه مكرمه از عطاءبن رباح و عكرمه ودر مدينه منوره از سالم و سليمان (كه از جمله قراءسبعه بودند)نيز درس حديث گرفت. البته از مشهورترين استادان امام ابوحنيفه رحمه الله عليه حضرت حماد بن سليمان رحمه الله عليه است كه امام مدت 18 سال نزد وي به تحصيل فقه و حديث اشتغال داشت همچنين از محضر ابراهيم نخعي و شعبي هم فقه آموخت و از امام عاصم نيز قرائت قرآن را ياد گرفت .

((ذكاوت امام ابوحنيفه))

روزي يكي از فرستادگان پادشاه روم در بغداد آمد و به خليفه گفت : من سه سوال دارم .اگر در كشورت چنين فردي هست كه پاسخگوي سوالات من باشد او را فرا خوان : خليفه دستور صادر نمود كه علماي بزرگوار جمع شوند آنگاه رومي بر منبر رفت وسه سوال خود را اين گونه مطرح ساخت !

1- قبل از خدا چه كسي است ؟2- روي خدا به كدام طرف است ؟3- حالا خدا چه كاري مي  كند؟

با شنيدن اين پرسشها همه خاموش ماندند آنگاه حضرت امام ابوحنيفه رحمه الله برخواست . فرمود : من به سوالات شما پاسخ خواهم گفت اما به شرطي كه از منبر فرود آيي ومن بالاي منبر بروم رومي پذيرفت و امام بالاي منبر رفت. امام رحمه الله عليه به وي گفت از عدد يك شروع به شمارش اعداد كن .رومي شمارش اعداد را آغاز كرد. امام اعظم فرمود: كافي است حالا بر عكس بشمار ؟رومي گفت :قبل از يك عددي وجود ندارد امام فرمود : وقتي قبل از واحد مجازي چيزي وجود ندارد چگونه قبل از واحد حقيقي موجودي وجود داشته است. و در پاسخ به سوال دوم چنين فرمود :اگر در جلويت شمعي روشن كني نورش كدام طرف است؟رومي گفت :شمع همه اطرافش را روشن مي كند و نورش جهت واحدي ندارد.

امام فرمود : وقتي نور مجازي به تمام جهت يكسان است پس نور حقيقي سزاوارتر است .سوال سوم اين است كه خداوند تو را از منبر پايين آورد و مرا بالا برد((كل يوم هو في شأن)) هر روز او در كاري است .سوره الرحمن آيه 29

رومي از شنيدن اين پاسخها شرمسار گشت ومردم فرياد شادي سر دادند.

((خواب امام ابوحنيفه))

چون حماد استاد امام ابوحنيفه رحمه الله عليه  در سال 120 هجري قمري درگذشت ومسئله جانشيني او مورد بحث بود امام ابوحنيفه رحمه الله عليه خواب ديد كه گويا به نبش قبر پيامبر > مشغول است وي مي فرمايد: بعد از ديدن اين خواب بسيار پريشان شدم واز پذيرفتن جانشيني ومسئوليت تدريس انكار كردم وخيالات گوناگون در دلم پديد آمد، وهميشه احساس خطر مي كردم تا اينكه سرانجام تعبير اين خواب را از ابن سيرين جويا شدم وي فرمود: صاحب اين خواب علم را زنده خواهد كرد بهر حال سرانجام جانشيني حماد وشغل تدريس را بعهده گرفت .

((روش استباط مسائل))

امام اعظم رحمةالله عليه در باره روش خويش در حل مسائل مي فرمايد براي دريافت حكم مسئله  اول از همه به قرآن روي مي آوردم بعد به سنت وسپس به اقوال صحابه ،اگر مسئله چنان بود كه براي حل آن بايد به آثار صحابه روي بياورم . قولي را انتخاب مي كنم كه نزد من محبوب تر باشد. واگر در هيچ يك از اين مراجع حكم مسئله پيدا نشود آن وقت به رأي خويش اجتهاد مي كنم.

امام رحمةالله عليه احكام اسلامي را در مدت22 سال تدوين كرد. حدود هشتاد وسه هزار مسئله و بند كه 38000 مسئله مربوط به عبادات و45000 مسئله مربوط به معاملات و احكام جنايي بود.

امام ابوحنيفه در مسائل فقهي بسيار باريك بين بود عبدالله بن عمر مي گويد:يك مرتبه در مجلس اعمش نشسته بودم ناگاه شخصي آمد، واز او مسئله‌اي پرسيد كه از جوابش عاجز شد امام ابوحنيفه رحمةالله عليه نيز آنجا حاضر بود آن وقت اعمش گفت: اي نعمان تو در اين مورد چه مي گويي؟وي جواب آن مسئله را اظهار داشت. اعمش گفت: اين جواب را از كجا اخذ نمودي ؟ وي در پاسخ فرمود از همان حديثي  كه فلان وقت براي ما خوانده بودي سپس حديث را ذكر نمود اعمش بسيار متعجب شد و گفت(يا معشر الفقهاء أنتم الأطبّاءُونحنُ الصّيادله) اي گروه فقهاء شما طبيب وما دارو فروش هستيم .

((اوقات امام ابوحنيفه))

امام ابوحنيفه رحمةالله عليه براي كارهاي روز مره خود نظام الاوقاتي بشرح ذيل ترتيب داده بود.بعد از نماز صبح در مسجدمي نشست وبه تدريس مي‌پرداخت و در همين وقت جوابگوي مسائل افرادي بود كه از جاهاي ديگري مي آمدند بعد از آن جلسه تدوين فقه منعقد مي‌گشت كه درآن علماي بزرگ شركت مي‌كردند وبعد از اداي نماز ظهر به منزل مي‌رفت وتا وقت عصر مي‌خوابيد. وبعد از نماز عصر كمي در مغازه‌اش مي‌نشست سپس بيماران ودوستان خود را ملاقات مي كرد وبعد از مغرب دوباره درس را شروع مي‌كرد وبوقت زمستان گاه وقت بعد از مغرب تا عشاء مي‌خوابيد وبعد از عشاء تا صبح بيدار بود.

((عبادت امام ابوحنيفه))

امام ابوحنيفه بي نهايت زاهد و عابد بود از عبادت بسيار لذت مي برد با انتهاي ذوق وشوق وخلوص به عبادت خداوند متعال مشغول مي‌شدودر زهد ،تقوا،ذكر،عبادت ،راستي وامانت بين مردم معروف بود .

علامه ذهبي رحمةالله عليه مي‌فرمايد: پرهيزگاري و عبادت وي به حد تواتر رسيده است عموماً درنماز يابه وقت خواندن قرآن براو چنان حالتي طاري مي شد كه گاه وقت تا چندين ساعت مي گريست.

مسعر بن كدام كه از محدثين مشهور بود مي‌فرمايد: من ديدم كه شخصي در شبي نماز مي‌خواند من پنهان شدم وديدم كه سوره‌اي طولاني مي خواند سوره كه تمام شد فكر كردم كه به ركوع مي رود ولي نرفت تا جايي خواند كه ثلث قرآن تمام شد وبعد نصف وبعد تمام قرآن .من حيران شدم كه اين كيست ، بعداً ديدم كه امام ابوحنيفه رحمةالله عليه است.

ابو مطيع مي گويد: در هيچ ساعتي از شب به طواف كعبه داخل نشدم ،مگر اينكه امام ابوحنيفه وسفيان را در مطاف  ديدم.

((شاگردان امام ابوحنيفه))

امام ابوحنيفه داراي شاگردان زيادي مي‌باشد كه نمي توان همه آنها را نام برد زيرا چون امام ابوحنيفه بعد از وفات حماد بر مسند درس نشست طلاب از جاهاي دور ودرازي مانند: گرگان ،طبرستان ،اصفهان، كرمان، مرو، بخارا، سمرقند، سرخس، ترمذ، بلخ، هرات، سجستان، و غيره به كوفه آمده واز او كسب علم مي كردند وبعدا به شهرهاي خود بر مي گشتند .

برخي از شاگردان معروفش بشرح ذيل اند :امام ابويوسف ، امام محمد ، امام زفر، عبدالله بن مبارك، امام معروف،جرح وتعديل،يحيي بن سعيد قطان ، وكيع بن جراح، مكي بن ابراهيم زيدبن هارون ، حفص بن غياث نخعي، يحيي بن زكريا بن ابي زائد،مسعر بن كدام، ابوعاصم النيل وغيره.

((انكاراز پست قضآء))

منصور كه آن وقت حكمران حكومت اسلامي بود يك دفعه امام ابوحنيفه رحمةالله عليه را در بغداد خواند وبه او گفت :بايد پست قضاء را بعهده‌گيري وي صريحاً انكار كرد وفرمود : من شايستگي اين مقام را ندارم .

منصور گفت:دروغ مي گويي امام ابوحنيفه فرمود: اگر دروغ مي گويم پس دعواي من درست است كه شايستگي اين امر را ندارم زيرا شخص دروغگو نمي تواند قاضي باشد. منصور : بخدا سوگند كه اين منصب را مي پذيري امام ابوحنيفه :بخدا سوگند اگر بپذيرم ،در باريان از اين جرأت وي بسيار متعجب شدند.آن وقت ربيع به خشم رفت وگفت: ابوحنيفه در مقابل سوگند اميرالمومنين سوگند مي خوري!آري اداء كردن كفاره سوگند امير المؤمنين نسبت به كفاره ي سوگند من آسان تر است وسر انجام با وجود شكنجه هاي مختلف باز  هم اين مقام را نپذيرفت.

((علت عدم پذيرفتن عهده قضاء))

چون در خلافت بني اميه قبل از هارون الرشيد در باريان حكومت در قضاوت دخل اندازي و تصرف مي كردند واگر در قضاوتش فيصله به نفع در باريان نمي شد آن قاضي را با انتهاي بي حرمتي از مقامش معزول مي كردند وقانوني تصويب شده براي قضاوت نبود امام ابوحنيفه از پذيرفتن اين پست ومقام صريحاً انكار فرمود.

((زندان رفتن امام ابوحنيفه رحمةالله عليه))

منصور در سال 146هجري‌قمري امام ابوحنيفه رحمةالله عليه را به علت اينكه پست قضاوت را قبول نكرد به بغداد  خواند و حكم زندانش را صادر كرد چون مردم اطلاع يافتند كه امام ابوحنيفه رحمه الله عليه زندان شده، در زندان رفته واز او علم دين مي‌آموختند و اين زندان ظاهراً زنداني است اما در حقيقت حوزه علميه اي قرار گرفت وآنها هر روز امام را در زندان بيرون مي‌آورند وشلاق مي‌زدند تا جاييكه از هر دو پاي مبارك خون جاري شد.

((فرزندان امام ابوحنيفه))

از شرح حال تفصيل فرزندان امام ابوحنيفه رحمه الله عليه چيزي در دست نيست فقط اينقدر مشخص است كه وي هنگام وفات غير از حماد فرزندي ديگري نداشت. حماد عالمي بلند پايه بود . امام ابوحنيفه رحمه الله عليه جهت تعليم او نهايت كوشش خود را به خرج داد . هنگاميكه سوره فاتحه (الحمد) را خواند مبلغ پانصد درهم به استاذش تقديم نمود ، چون بزرگ شد از پدر محترم مراتب علمي خود را به پايه كمال رسانيد از علم وفضل ، تقوا و پرهيز گاري جانشين پدرش بود. سرانجام وي در ماه ذي القعده سال 176 هجري‌قمري به لقاء خداوند پيوست وبعد از خود چهار فرزند به نامهاي: عمر ،اسماعيل، ابو حيّان و عثمان بطور يادگار گذاشت .((زندگاني امام ابوحنيفه رح )) مؤلف محمد امين حسين بر

((وفات امام ابوحنيفه ))

امام ابوحنيفه رحمه الله عليه مدت چهار سال در زندان باقي ماند و سرانجام در سال 150 هـ .ق زهر داده شد چون اثر زهر را احساس نمودبه سجده افتاد وبه حالت سجده در ماه رجب يا شعبان به لقاء خداوند متعال پيوست. چون ديده از جهان فرو بست  و مردم از وفاتش اطلاع يافتند  تمام مردم جهت نماز جنازه‌اش آمدند . حسن بن عماره كه از جمله استادان وي بود او را غسل داد .وي درحين غسل دادنش مي گفت :بخدا سوگند تو بزرگ ترين فقيه، عابد،زاهد وداراي تمام صفات پسنديده بودي . نخستين بار نماز جنازه‌اش را حسن بن عماره رحمه الله عليه خواند كه تقريباً 50000 نفر در آن شركت داشت تا شش مرتبه نماز جنازه‌اش خوانده شد پس قريب عصر به خاك سپرده شد چون امام ابوحنيفه رحمه الله‌عليه وصيت كرده بود كه مرا در گورستان (خيزران)واقع در شرق بغدا دفن كنيد .مطابق وصيتش به جانب شرقي خيزران دفن شدوتامدت بيست روز كامل مردم آمده وبر قبرش نماز جنازه مي خواندند

((اقوال علما درباره امام اعظم))

جعفر بن حسن مي گويد : بعد از وفات امام ابوحنيفه او را در خواب ديدم گفتم خداوند با شما چگونه رفتار نمود؟ فرمود: مرا بخشيدصدقه بن مقابري مي گويد: هنگامي كه امام در قبرستان خيزران دفن شد تا سه شب ابيات ذيل به گوشم مي رسيد :

{ذهب الفقه فلا فقه لكمواتقوا الله وكونوا خلفاً}{مات نعمان فمن هذا الذييحيي الليل اذا ما سجفا}

نصربن علي رحمه الله عليه مي فرمايد : ما در كنار شعبه بوديم كه شخصي خبر وفات امام را آورد ، وي بعد از ((أنا لله)) فرمود: ((لقد طفي عن اهل الكوفه ضوء نورالعلم لا يرون مثله ابدا )) قطعاً چراغ علم ودانش كوفه خاموش گشت و اهل كوفه هرگز مثل او را نخواهند ديد .

((تصانيف امام ابوحنيفه ))

تصانيف امام ابوحنيفه رحمه الله عليه مانند تصانيف فرّاء ،كسائي،خليل، اخفش وابوعبيده كه مدون علم نحو اند ناياب هستند.الفقه الاكبر ، العالم والمتعلم ومسندامام اعظم از جمله تصانيف وي مي باشد البته مسائل مدونه وي باشرح و تفصيل در كتب امام محمد و ابويوسف موجوداند . مجموعه فقه حنفي كه امروزه در دسترس عموم مردم قرار دارد اگر چه به فقه حنفي معروف است اما در حقيفت مجموعه روايات امام اعظم ،امام زفر، قاضي ابويوسف وامام محمد رحمهم الله عليهم مي باشند.

((حق گويي امام ابوحنيفه))

كلمه‌ي حق،هميشه بر زبان امام ابوحنيفه رحمه الله عليه جاري بود و بانهايت بي باكي ،حق وصداقت را جلوي همه اظهار مي‌داشت يك دفعه خليفه منصور وهمسرش حرّه خاتون از يكديگر تا حدي رنجيده خاطر بودند حرّه خاتون مي‌گفت: خليفه عدل نمي كند خليفه گفت يكي را داور قرار بده تا بين من وتو قضاوت كند وي امام ابوحنيفه (رح) را نام برد چون امام ابوحنيفه رحمه الله عليه تشريف برد حرّه خاتون نزديك چادري كه به طور حجاب زده شده بود ، نشست تا قضاوتي كه امام ابوحنيفه رحمه الله عليه مي كند خودش بشنود منصور پرسيد:از نظر شريعت هر مرد چند زن مي تواند در نكاح خود درآورد؟امام ابوحنيفه رحمه الله عليه فرمود: چهار منصور همسرش را مخاطب قرار داد. وگفت مي شنوي از پشت پرده صدا آمد: آري ، آن وقت امام ابوحنيفه رحمه الله عليه به طرف منصور متوجه شدوفرمود: همان شخصي مي تواند چهار زن بگيرد كه بتواند عدالت برقرار كند واگر نه يكي كافي است زيرا خداوند متعال مي فرمايد:(فإن خفتم الاتعدلوا فواحدة).سوره نساءآيه3.

به محض شنيدن اين پاسخ، منصور خاموش شد. چون امام ابوحنيفه رحمه الله عليه به خانه مراجعت نمود حرّه خاتون همسر خليفه منصور مبلغ پنجاه هزار درهم با يكي از خادمانش خدمتش ارسال داشت وبه خادم گفت: به امام بگو كنيزت تو را سلام كرد. وگفته از حق گويي تو ممنونم ، امام ابوحنيفه تمام آن دراهم را دوباره رد كرد وگفت : به حرّه خاتون سلام مرا تقديم كن و بگو اين وظيفه‌ي شرعي و فريضه‌ي مذهبي من است.

((برخي از وصاياي امام اعظم كه به شاگردان خود نموده بود))

1-از خنديدن زياد بپرهيزكه دل را مي ميراند 2-از نشست وبرخواست وگفتگو با زنها جداً بپرهيز كه قلب را پژمرده مي كند 3-اگر كسي از پشت سر تو را صدا زد جواب مده،زيرا از پشت سر فقط حيوانات را صدا مي‌زنند. 4-هرگاه حرف مي زني جيغ مزن وصدايت را خيلي بلند مكن 5- اگر شخصي را به دي شناختي بدي‌اش را پيش مردم ذكر مكن بلكه خوبي‌، در وي جستجو كن، وبا همين خوبي از او ياد كن مگر در امور ديني (اگر بدي‌اش علني باشد) كه در آن صورت بايد مردم را آگاه كني تا از شر او حذر كنند واز وي پيروي ننمايند،زيرا پيامبر خدا > فرمودند: اذكر الفاجر بما فيه كي يحذره الناس. بدي‌هاي كه در شخص فاجر است براي مردم بيان كنيد تا از وي حذر كنند.6- مرگ را پيوسته بياد آور ،وبراي استادان ومشايخت وكساني كه از آنها دين آموخته‌اي طلب آمرزش كن.7- برتلاوت قرآن مداومت نما 8- قبرستانها واماكن مقدسه را به كثرت زيارت كن، وبه ملاقات علما ومشايخ بيشتر برو .چونكه قبرستان انسان را به ياد مرگ وقيامت مي اندازد، زيارت شرعي فقط اين است كه به نيت سنت و پند گرفتن انسان به زيارت قبرستان برود. واين دعا را بخواند: (( السلام عليكم اهل الديار من المؤمنين والمسلمين وأنا إنشاءالله بكم لاحقون اسأل الله لنا ولكم العافيه)). کاری از فرشيد مکی. التماس دعا



[1](فتاواي ابن حجر)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 693