حكمت خداوندی در ترتیب خلفاء اربعه
خلفای اربعه یكی پس از دیگری خلافت كردند و زمام امور مسلمانان را بدست گرفته و به نحو شایستهای به مسئولیت شان عمل كردند، امّا با آسیب شناسی واقع بینانه جریانهای دوران صدر اسلام و نحوه مواجهه و موضعگیری خلفا با این جریانها و زمینهسازی برای اجرای كامل احكام دینی، این واقعیت نمودار میگردد كه ترتیب خلافت خلفای راشدین حكمت خداوندی بوده است.
امام ابوالحسن علی ندوی در این باره مینویسد: شما در این نظام نیابت و جانشینی كه به خلافت راشده شهرت یافته تامل كنید، پس از ارتحال جانگداز حضرت رسول صلّیاللهعلیهوسلّم شخصیتهایی كه بر مسند خلافت تكیه زدند و موقعیتی را كه خداوند به آنان داد تا این مسئولیت «جانشینی» را عهدهدار شوند، بهطور كامل جلوهای از آیة« ذلک تقدیر العزیز العلیم »
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی خلقنی من اصلاب المسلمین وارحام المسلمات و منّ علینا بتوفیق الهدایة بالتوحید و الایمان و ثنّاه ببعثة الانبیاء افضل الرسل و لباب الکائنات فخر بنی عدنان و ثلّثه بالایمان هو الآیة الکبری لمعتبر و من هو النعمة العظمی لمغتنم صلی الله علیه و علی آله و اصحابه و اتباعه اجمعین الی یوم المیزان و اشکره علی ما هدانی للاسلام و احیانی علیه و جعلنی ممّن یحسن ظنّه و یعتقد لاصحاب رضی الله عنهم صاحب قاب قوسین او ادنی و احمده علی ما جعلنی من مقلدی امام الهمام ابی حنیفة النعمان و ادخلنی فی مسلک المقبولین من الولی اللّهی الدیوبندیین ( رحمهم الله) و اسکلنی فی سلک مشرب المجدّدین الامانیین (رحمهم الله) و ارجو من فضل الله تعالی ان یمتّنی علی اتبّاعهم و محبّتهم و یلحقنی بهم فی دار القرار و ما ذلک علی الله بعزیز.
قال الله سبحانه و تعالی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ . أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ .
و قال النبی( صلی الله علیه وسلم): « من مات علی وصیّة مات علی سبیل ور سنّة و مات علی تقیّ و شهادة و مات مغفوراً له» .
و قال النبی(صلی الله علیه وسلم): « مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لَهُ شَیْءٌ یُوصِی فِیهِ یَبِیتُ لَیْلَتَیْنِ إِلَّا وَوَصِیَّتُهُ مَکْتُوبَةٌ عِنْدَهُ»( متفق علیه).
اما بعد احقر امشب که عمر بیهوده ام به 49 سال وچهار ماه و دوشب قصر رسیده است و شب جمعه ساعت هشت ونیم و دوازده ماه ربیع الثانی است طبق نصوص بالا و به اتباع سرور و موجودات(صلی الله علیه وسلم) برای وصیتی قلم برداشتم و محرک اصلی آن مرض شدید مسمومیت احقر که در ماه شعبان عارض حالم شده بود گردید. عمر انسان اعتباری ندارد در موقعی چنان بر خورد می کند که فرصت چیزی نمی دهد. و این وصیت نامه را به سه فصل مرتب می کنم : در فصل اول وصایایی که به اولاد و احفاد واقرباء و اهل بیت و شاگردان و مریدان و دوستان تعلق دارند و در فصل سوم صایایی که به عموم مومنین از خواص و عوام تعلق دارند تحریر می کنم انساء الله تعالی. لعل الله ینفعنی و ینفعهم
برای مطالعه کامل به ادامه مطلب بروید
فصل اول: بعد از فوت احقر
1. در تجهیز و تکفین و غسل و دفن مراعات سنّت کنند
2. در امامت جنازه امام صالح را تقدیم کنند اگر از اولیاء خودم باشد بهتر و گرنه پس هر که از صلحاءباشد و سعی در کثرت جماعت کنند.
3. اهل بیت را از حرکات نامشروع و خلاف سنت منع کنند.
4. از رسوم بدعات شب شام و سه روز و دهم و بیستم وچهلم وشش ماه و سال وغیرها خیلی پرهیز کنند.
5. رسم طعام ظاهر را اصلا ترک کنند فقط به صدقات مخفیانه غیر مشهور کفایت کنند.
6. رسم دعوات و تعزیات رسمی همه را ترک کنند که احقر در زندگی خودم از اینها بیزارم جلسه تعزیت نگیرند.
7. به ایصال ثواب تلاوت قرآن غیر رسمی و قرائت استغفار و نوافل و ادعیه حتی المقدور یاد فرمایند.
8. از مسمانان حاضر به زبان و از غائبان به وسیله کتابت در موضوع حقوقشان که بر احقر هستند طلب معافی و دعا کنند.
9. مرگم هر کجا باشد در عموم قبرستان مسلمانان دفن کنند جای مخصوص نکنند و از آنجا به جای دیگر منتقل نکنند و از یکبار بیشتر جنازه ندهند.
10. بعد از دفن به آداب سنت و مستحب بر سر قبرم چند دقیقه ایستاده ودعا کنند.
11. قبرم را از همه ی خرافات خلاف ست و بدعات مثل گنبد و پرچم و غیره خالی وساده بگذارند.
12. کسانی که بر سر قبرم خلاف سنت انجام دهند خدا ایشان را لعنت کند.
13. در امراض مشکل احقر بدون رضایت و اجازه من را به بیمارستان نبرند و در بیهوشی هم پیش دکتر نبرند و خلاف طریق شرع با احقر انجام ندهند.
14. در هنگام غسل چون که لباس سفید بعد از رسیدن آب بدن را نمایان می کند لهذا مرا در زیر چادری بسته غسل دهند و لباس ستر که در آن می شویند رنگین باشد مثل سیاه یا خاکی رنگ و فقط کفن سفید باشد وبس.
15. در قب مطابق سنت بر پهلوی راست بنهند و قبر را مقداری وسیع کنند و مقدار نشستن مردم کجگور را بلند کنند.
16. بعد از دفن چهره مرده را به مردمان نشان دادن خیلی رسم بدی است در این مورد هم احتیاط لازم را به خرج دهند.
17. اگر هر شخصی از متعلقین بنده بر سر قبرم امور نامشروعی را ببیند و آن را تغییر ندهد حق احقر را ادا نکرده است.
18. از متعلقین خود توقع دارم که گاه گاه گاهی بر سر قبر احقر آمده به طریق مسنون به دعای خیر یاری کنند
سید محمّدیوسُف حسینپور فرزند سیِّد محمّدکریم، که به لقب «شیخالحدیث» از او یاد میشود، از سادات حسینی میباشد. وی به سال ۱۳۴۹ (هـ.ق.) در شهر گشت متولد شد، در کودکی آثار رشد و سعادت در وی نمایان بود.
بالای سرش ز هوشمندی /٭/ میتـافـت سـتارهی بلـنـدی
تحصیلات ابتدایی
تحصیلات ابتدایی را تا کلاس چهارم دبستان، در گُشت، به پایان رساند و همزمان با تأسیس مدرسهی عین العلوم گُشت توسط عموی بزرگوارش حضرت مولانا سید عبدالواحد، معروف به «حضرت صاحب» (از شاگردان مفسر بزرگ، مولانا حسینعلی) در سال ۱۳۵۸ (هـ.ق.) وارد این مدرسه گردید و دروس ابتدایی و مقدماتی را تا کتاب کنزالدقائق و کافیه نزد ایشان به اتمام رساند.
تحصیلات عالی
سپس مولانا، با مشورت عموی بزرگوارش، برای گذراندن تحصیلات عالی به پاکستان ـ که تازه به استقلال رسیده بود ـ سفر نمود. ابتدا به مدت یک سال در مدرسهی دارالهدى ٹیڈی به تحصیل پرداخت؛ سپس هنگامی که متوجه شد علمای پاکستان، مدرسهای همطراز دارالعلوم دیوبند در شهر ٹنڈو اللهیار، به نام دارالعلوم تأسیس نمودهاند و برخی علمای بلندپایهی هند بدانجا آمدهاند، به آن مدرسه رفت و به مدت سه سال از محضر اساتیدی هم چون علامه سید محمّدیوسف بنوری، علامه بدرعالم میرٹهی، مولانا عبدالرحمن کاملپوری، علامه عبدالرشید نعمانی و… بهرهها برد. در سال ۱۳۷۳ (هـ.ق.) به مدرسهی قاسمالعلوم ملتان رفته و دورهی حدیث را در آنجا در محضر شیخالحدیث مولانا عبدالخالق ملتانی، مولانا مفتی محمود و… گذراند.
ایشان در سال ۱۳۷۴ (هـ.ق.) دورهی تخصص فی الحدیث النبوی را در جامعة العلوم الإسلامیة نیوٹاون کراچی ـ که در همان سال تأسیس شده بود ـ در محضر محدث العصر علامه سید محمدیوسف بِنّوری (شاگرد رشید امامالعصر حافظ انورشاه کشمیری) گذراند؛ در این دوران امور داخلی مدرسه را نیز بر عهده داشت.
درس تفسیر را نیز از محضر مفسّر بزرگ، مولانا عبدالله درخواستی (شاگرد رشید مولانا حسینعلی) فرا گرفت.
فعالیتهای مذهبی و اجتماعی
حضرت صاحب قبل از این که به حقآباد هجرت کند، طی نامهای به مولانا دستور میدهد که بعد از فراغت، فوراً به گُشت برگردد. مولانا حسینپور امتثال امر نموده و از علامه بنوری برای بازگشت به وطن، اجازه میخواهد؛ علامه بنوری چون نبوغ و استعداد علمی و امتیازات خدادادی را در وی مشاهده کرده است، میفرماید: «یوسف! در اینجا بمان!» مولانا جریان نامه را بیان میکند. به ناچار استاد بزرگوار با دل ناخواسته با او خداحافظی میکند و میگوید: «نمیتوان پسر مردم را مجبور به ماندن نمود.»
وقتی که مولانا به گُشت میرسد، حضرت صاحب سرپرستی مدرسه و مسجد را به او میسپارد و خود به حقآباد هجرت میکند.
خـدای جهـان را هـزاران سپاس /٭/ که گوهر سپرده به گوهر شناس ایشان
در همان ابتدا با پشتکار و جدیت، با استفاده از راهنماییهای حضرت صاحب و علامه بنوری فعالیت خویش را آغاز نموده و تاکنون بیش از نیم قرن است که این مسئولیت خطیر مدیریت و تدریس علوم قرآن و حدیث را بر عهده دارد.
به ابتکار وی، برای اولین بار در بلوچستان، جشن فارغ التحصیلی و دستاربندی طلاب عینالعلوم، در سال ۱۳۹۰ (هـ.ق.)، با حضور علمای طراز اول بلوچستان؛ همچون حضرت مولانا سید عبدالواحد، معروف به «حضرت صاحب»، رهبر مذهبی اهل سنت حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده، مولانا محمد شهداد سراوانی، مولانا عبدالعزیز ساداتی، مولانا قمرالدین ملازهی و… برگزار گردید.
نیز از ابتکارات وی میتوان به پایهگذاری شورای هماهنگی مدارس دینی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان اشاره نمود که هم اینک ایشان دبیر کل این شورا میباشد.
علامه سید محمّدیوسف، از مشاوران ارشد مولانا عبدالعزیز در امور مذهبی، اجتماعی و سیاسی بود و به هنگام تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان رهبری در تهران ، حدود چهار الى پنج ماه ایشان را همراهی کرد.
بیشتر وقت ایشان صرف فعالیتهای اجتماعی، دیدارهای مردمی و حل و فصل اختلافات قومی و مذهبی میشود؛ به حق از مصلحان بزرگ بلوچستان میباشد و درصد زیادی از امنیت استان سیستان و بلوچستان مرهون زحمات ایشان و علمای همفکر ایشان است که آرامش خود را فدای راحتی مردم نمودهاند.
ویژگیهای اخلاقی
مولانا زندگی بسیار سادهای دارد. خانهاش بسیار ساده است. لباس معمولی و ساده بر تن دارد. کسی که مقام والای علمی و شهرت ایشان را شنیده و برای اوّلین بار ایشان را میبیند، او را نمیشناسد.
کارهایش را خودش انجام میدهد. از میهمانان پذیرایی میکند.
به کارهای کشاورزی میپردازد.
جهت جمعآوری کمکهای مردمی برای مدرسه، شخصاً به مناطق مختلف میرود.
نمیپسندد که کسی برای استقبال وی از جای برخیزد.
با کارهای ناروا، به شدت برخورد میکند.
با وجود این که مدیر حوزهی علمیه میباشد، اما برای خود هیچگونه مزایای خاصی را قایل نشده است، حتى دفتر مدیریت جداگانهای ندارد.
تا کسی با وی سخن نگوید، سکوت اختیار میکند.
احترام علما را – هر چند که شاگردان خودش باشند – به جا میآورد؛ گاهی هم پیش آمده که کفشهای آنان را راست نموده است.
به نماز شب، دو رکعت بعد از وضو و تلاوت قرآن پایبند است. وی بسیار متواضع، سادهزیست و به دور از هر نوع تکلف است. اکثراً در منزل مشغول مطالعه و تلاوت قرآن کریم است.
شیوهی تدریس
مولانا در جلسهی تدریس، تا آخر به صورت چهارزانو مینشیند؛ هر چند که درس ایشان، با وجود سنّ زیاد به دو ساعت به طول بینجامد؛ حتى برای یک بار دیده نشده که به بالش تکیه بزند و به تدریس بپردازد و گاهی از ابتدای درس تا انتها دوزانو مینشیند. در تفهیم مطالب دقیق و در شیوهی تدریس بینظیر است؛ با زبانی ساده و شمرده شمرده، به شرح متون میپردازد؛ رخدادهای تاریخی را طوری بیان میکند که انگار انسان در آن صحنه حضور دارد. چنان شیوا و شیرین به تدریس میپردازد که اگر کسی ساعتها در پای درسش بنشیند، هیچ گاه احساس خستگی نمیکند.
زمانی که در مدرسهی مجمع العلوم سرجو (سراوان) کتاب گلستان سعدی را تدریس میکرد، مدیر مدرسه، حضرت مولانا شهداد جهت بررسی تدریس ایشان، از پشت در، به درس ایشان گوش فرا میدهد، وقتی که شیوهی تدریس ایشان را میبیند، میفرماید: ما فکر کردهایم که گلستان را ما فهمیدهایم، اما مولانا محمدیوسف آن را بهتر فهمیده است!
جایگاه علمی و دیدگاه علما نسبت به ایشان
جایگاه علمی ایشان، از لقبهای «شیخالحدیث» و «أستاذ العلماء» که علمای طراز اوّل بلوچستان به ایشان دادهاند، مشخص میشود. به راستی که ایشان شیخ الحدیثاند؛ چون نزدیک به نیم قرن است که به تدریس صحیح بخاری و سایر کتب حدیث اشتغال دارد و تقریباً بیشتر علمای بلوچستان شاگرد مستقیم و غیرمستقیم ایشان هستند.
آرای فقهی و علمی ایشان در میان علما جایگاه خاصی دارد و فتاوای ایشان مقبول خاص و عاماند. در سال ۱۴۳۰ هـ.ق. جامعة العلوم الإسلامیة نیوٹاون کراچی، از بزرگترین مدارس علمی پاکستان، جهت تجلیل از مقام شامخ علمی ایشان، جلسهای برگزار کرد و ایشان در یک جلسه درسی از صحیح بخاری را القا نمود.
مولانا سید محمّدیوسف ـ به تعبیر شیخالإسلام علامه مفتی محمدتقی عثمانی : ـ «از علمای محبوب منطقه میباشد.»
حضرت صاحب به ایشان علاقهی خاصی داشت و از ایشان همیشه به عنوان مولانا محمدیوسفجان یاد میکرد و مردم را جهت استفاده به محضر ایشان میفرستاد.
حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده همیشه میفرمود: «من مولانا محمّدیوسف را بسیار دوست دارم.»
شیخالإسلام مولانا عبدالحمید ایشان را بسیار تجلیل و احترام مینماید و همیشه از ایشان به عنوان استاد العلماء یاد میفرماید و میگوید: «عالِم و فقیهی است که زندگی خود را طبق شریعت میگذراند.»
مولانا محمّد طیب ملازهی به نقل از پدر بزرگوارش، حضرت مولانا قمرالدین میگوید: «اگر از من سؤال بشود: امروزه عالمی که مخلص باشد و فقط برای خدا کار بکند، کدام است؟ گواهی خواهم داد که او مولانا محمدیوسف است.»
آثار
ترجمه کتابهای زیر از فعالیتهای ارزشمند وی محسوب میگردند:
۱ . تفسیر معارف القرآن؛ اثر گرانسنگ مفتی اعظم پاکستان، حضرت مفتی محمّد شفیع دیوبندی ؛
۲ . حجة الله البالغة؛ شاهکار علمی حضرت امام شاه ولی الله محدث دهلوی ؛
۳ . سیرت خلفای راشدین؛ تالیف حضرت علامه عبدالشکور فاروقی لکنوی؛
۴ . علوم القرآن؛ اثر علامه سید شمس الحق افغانی (ترجمهی ناتمام مولانا محمّد شهداد سراوانی را تکمیل نمود)؛
۵ . مواد مخدر از دیدگاه فقه اسلام؛ تألیف دکتر عبدالله بن محمد احمد الطیار؛
۶ . داستان رفاقت من با مودودی؛ تألیف مولانا محمّدمنظور نعمانی (غیر مطبوع).
ولادت و تحصیلات:
فقیه بزرگ بلوچستان علامه محمدشهداد سراوانی در سال ۱۳۴۲ هـ.ق. مطابق با ۱۳۰۱ شمسی در روستای کهن ملک، از توابع شهرستان سیب و سوران، در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود. روخوانی قرآن را در زادگاه خویش از فردی به نام ملا عثمان فراگرفت.
مقدمات و فارسی را از ملا عبدالرحیم، یکی از بستگان مادری فراگرفت و سپس برای ادامهی تحصیل رهسپار سرباز شد و در روستای دپکور به حوزه درس عالم برجسته و مجاهد نستوه مولانا عبدالله سربازی ـ پدر حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده ـ درآمد و در محضر او کتابهای مبادی علم فقه، مانند قدوری، کنزالدقائق و منیة المصلی را خواند و در اوایل سال ۱۳۶۰ هـ.ق. از سرباز به سوران بازگشت.
سفر به شبه قاره هند:
علامه سراوانی برای ادامه تحصیل، در ذیقعده سال ۱۳۶۰ هـ.ق. رهسپار شبه قاره هند که زیر استعمار سلطه انگلیس بود، شد.
ایشان در شهر کویته به کمک قاضی عبدالصمد سربازی که در آن زمان از طرف والی قلات به عنوان قاضی وقت در شهر کویته مشغول خدمت بود، به مدرسه علوم دینی جامعه نصیریه کویته راه یافت و مبادی علوم و فنون از قبیل: صرف میر، نحومیر، شرح مائة عامل، هدایة النحو را ظرف یک سال در مدرسه مذکور فراگرفت.
در دانشگاه اسلامی دیوبند:
در سال ۱۳۶۱ هـ.ق. والی قلات به مولانا محمدشریف کشمیری، مدیر مدرسه جامعه نصیریه اعلام نمود که هیأتی متشکل از ۳۰ نفر از طلابی که در سطح بالاتری هستند، را انتخاب و با مخارج والی قلات به دارالعلوم دیوبند اعزام کنند. بنابر این دستور، ۳۰ نفر از طلاب مدرسه تحت سرپرستی دو نفر از اساتید برجسته، از ایستگاه راهآهن سیبی به وسیلهی قطار به دارالعلوم دیوبند اعزام شدند که یکی از این ۳۰ نفر معلامه محمدشهداد سراوانی بود.
علامه سراوانی در سال ۱۳۶۱ هـ.ق. در دانشگاه دیوبند هند ثبتنام نمود و در رشتههای علم فقه، منطق، کلام، ادبیات عرب و دیگر علوم اسلامی به تحصیل ادامه داد و از محضر اساتید برجسته و نامدار آن دیار از جمله: شیخ الاسلام مولانا حسیناحمد مدنی، شیخالادب مولانا اعزارعلی، شیخالمعقول و المنقول مولانا ابراهیم بلیاوی و مولانا عبدالسمیع و دیگر بزرگان استفاده نمود و سرانجام در سال ۱۳۶۷ هـ.ق. برابر با ۱۳۲۵ شمسی، پس از پایان تحصیلات عالی در دارالعلوم دیوبند، به ایران بازگشت.
مسئولیتها و خدمات:
علامه سراوانی پس از بازگشت از هند، در شهرستان سیب و سوران فعالیتهای علمی و فرهنگی خود را آغاز کرد و به تدریس، تبلیغ، حل و فصل خصومتها، مبارزه با مفاسد اجتماعی، پاسخ گویی به نیازهای معنوی و گسترش امور فرهنگی و مذهبی همت گماشت.
بر اثر تلاشهای شبانهروزی، شهرت علمی و سخنوری ایشان سراسر منطقه را فراگرفت و مردم از نقاط دور و نزدیک برای استفاده از این مشعل فروزان علم و عرفان گرد میآمدند.
علامه سراوانی در ماه شوال سال ۱۳۶۹ هـ.ق. از راه آبادان و کویت به منظور ادای فریضه حج عازم حرمین شد و به توفیق خداوند به زیارت خانهی خدا و حرم رسول خدا صلی الله علیه و سلم مشرف گردید.
در سال ۱۳۷۵ هـ.ق. علمای منطقه در سرجو سراوان نسبت به تأسیس مدرسه دینی مجمع العلوم بحث و تبادل نظر کردند، در آن جلسه که اکثر علمای بلوچستان، به خصوص علما و رهبران بزرگ فکری و دینی از جمله حضرت مولانا عبدالواحد سیدزاده معروف به حضرت صاحب، حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده، حضرت مولانا قمرالدین ملازهی شرکت داشتند، مقرر گردید که مدرسه در محل سرجو تأسیس شود و علامه سراوانی اداره مدرسه را به عهده بگیرند، اما ایشان بنا بر عللی در سال نخست موفق به اداره آن نشدند که به همین خاطر در سال اول حضرت مولانا عبدالواحد سیدزاده مسئولیت ادارهی آن را پذیرفتند، سال بعد علامه سراوانی از سوران به سرجو منتقل شدند و ادارهی این مرکز علمی را به مدت ۲۵ سال (تا سال ۱۳۶۰ شمسی) بر عهده داشتند.
در سال ۱۳۶۰ به زاهدان رفت و با پذیرفتن عهدهی قضا در دادسرای انقلاب اسلامی، به عنوان حاکم شرع به خدمت مشغول شدند. ایشان در این مدت نیز از نشر معارف اسلامی غافل نماندند و در مدرسهی علوم دینی حمادیه جام جم به تدریس پرداختند.
علامه سراوانی دایرة المعارف علوم اسلامی بود که مورد وثوق و اعتماد علما و تودهی مردم بود و در فقه اسلامی چنان تبحر ژرفی داشتند که از سوی علمای منطقه به عنوان فقیه بلوچستان ملقب گشت.
آثار:
علامه سراوانی نیاز جامعه به کتابهای مذهبی را به خوبی درک کرده بود و برای پاسخگویی به این نیاز دست به تألیف و ترجمه زد که در آگاهی مردم به مسائل و امورات دینی مؤثر بود.
آثار ایشان که شامل تألیف و ترجمه میباشند، عبارتاند از:
۱٫ زبدة العقاید (تألیف)؛
۲٫ سرور شهیدان (ترجمه)؛ این کتاب توسط عبدالستار حسینبر تحقیق و تصحیح شده و به زودی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت.
۳٫ قول معقول در حکم آمپول (تألیف)؛
۴٫ نماز مصور (تألیف)؛
۵٫ تفهیمات علی رضی الله عنه (ترجمه)؛
۶٫ فضیلت جمعه (تألیف)؛
۷٫ بیت المقدس و فتوحات اسلامی (تألیف)؛
۸٫ جامع المسائل در ۲ جلد (تألیف)؛
۹٫ داستان خاتم النبیین (تألیف)؛
۱۰٫ مسئله اثبات وجود خدا (تألیف)؛
۱۱٫ نماز کامل (ترجمه)؛
۱۲٫ عقد ام کلثوم (ترجمه)؛
۱۳٫ رفع الالتباک عن مسئلة التنباک (تألیف)؛
۱۴٫ تیسیر المنطق (ترجمه)؛ این کتاب توسط استاد مولانا عبدالحکیم سیدزاده مدرس عین العلوم گشت و سرپرست مجلس علمی بازنویسی شده و تعلیقاتی بر آن افزوده شده و چند بار تجدید چاپ شده است.
۱۵٫ فضائل و مسائل رمضان (تألیف)؛
۱۶٫ علوم القرآن (ترجمه این کتاب بر اثر وفات علامه سراوانی ناتمام مانده بود که علامه سید محمد یوسف حسینپور حفظه الله آن را به پایان رساند و چاپ نمود).
وفات:
علامه سراوانی در ماه شعبان سال ۱۴۰۷هـ.ق. جهت شرکت در اجتماع سه روزه نهضت دعوت و تبلیغ عازم شهر پنجگور پاکستان شد و سرانجام در ۲۲ شعبان ۱۴۰۷ هـ.ق. در همانجا چشم از جهان فرو بست و در همانجا به خاک سپرده شد.
مأخذ: فصلنامه ندای اسلام با افزونی و تصرف.
پيشگفتار
در هر عصر وزمان بندگان مخلص خدا بروي زمين با مشكلات دست و پنجه نرم كرده ودين خدا را بر گيتي منتشر نمودند و زور گويان و جبّاران اززمان سيدنا ابراهيم عليه السلام كه نمرود باشد تا دراين عصر دست از ظلم برنداشته اند ويكي از مظلومين آن زمان امام با صفا وچراغ مطفوي كه استاد صدها فقيه راسخ ومحدث كامل ومرجع تقليد ميليونها مسلمان ابوحنيفه بود آن امام باصفا آن چراغ استان مصطفي كه در ميانه ظلم وستم پرچم دين را بر فراز افلاك برافراشته و احياء سنت نبوي نمودند وبالاخره ازجستجوي علمي و از ارشاد امت دست بر نداشت تاآنجايي كه جسد مباركش از زندان راهي روضةُ مِنْ رياض الجنة شد.
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت