حكمت خداوندی در ترتیب خلفاء اربعه
خلفای اربعه یكی پس از دیگری خلافت كردند و زمام امور مسلمانان را بدست گرفته و به نحو شایستهای به مسئولیت شان عمل كردند، امّا با آسیب شناسی واقع بینانه جریانهای دوران صدر اسلام و نحوه مواجهه و موضعگیری خلفا با این جریانها و زمینهسازی برای اجرای كامل احكام دینی، این واقعیت نمودار میگردد كه ترتیب خلافت خلفای راشدین حكمت خداوندی بوده است.
امام ابوالحسن علی ندوی در این باره مینویسد: شما در این نظام نیابت و جانشینی كه به خلافت راشده شهرت یافته تامل كنید، پس از ارتحال جانگداز حضرت رسول صلّیاللهعلیهوسلّم شخصیتهایی كه بر مسند خلافت تكیه زدند و موقعیتی را كه خداوند به آنان داد تا این مسئولیت «جانشینی» را عهدهدار شوند، بهطور كامل جلوهای از آیة« ذلک تقدیر العزیز العلیم »این سلسله را خداوند با چنان نظم و ترتیبی پیش برد كه دلیل واضحی بر رحمت فراگیر، حكمت بالغه و نیروی قاهره خداوند است. اگر اندیشمندان دنیا كه به فلسفه تاریخ ادیان و مذاهب و اقوام و ملتها نظر دارند در یكجا گرد هم آیند و به آنها اختیار تام داده شود تا در پرتو تجربه تاریخی خود و با عنایت به اسباب پیشرفت و سقوط ادیان و مذاهب و اقوام و ملتها كه مطالعه كردهاند، ترتیبی بهتر از این ترتیب خلافت راشده را عرضه كنند، من با یقین و به عنوان یك دانشجوی تاریخ و فلسفة تاریخ و بویژه بهعنوان یك فرد آگاه نسبت به تاریخ ادیان و ملل با اطمینان كامل میگویم كه آنها نمیتوانند ترتیبی بهتر از این را بیندیشند و حتی تصور آن را هم نمیتوانند بكنند.
بسیاری مواقع چنین اتفاق میافتد كه دورانی میگذرد، یا سلسلة برخی سلاطین و پادشاهان به پایان میرسد، یا یك خاندان شاهی به پایان دوره زمامداری رسیده است، پس از آن كارشناسان فلسفة تاریخ هنگامی كه به ترتیب روی كارآمدن حاكمان و تاثیرات برجای مانده از آن در كشور و زندگی مردم تامل میكنند، حتماً در باره پارهای مسائل خواهند گفت: اگر چنین میشد، بهتر بود، اگر پس از فلان حاكم، فلانی میآمد موفقتر میشد، اگر فلانی در مرتبة نخست قرار گرفت بهتر میشد و اگر فلانی در مرتبه دوم میآمد توفیق بیشتری كسب میكرد، چنانكه گفته شده است:
«یك حرف كاشكی است كه صد جا نوشتهایم.»
این كارشناسان مجبور میشوند بگویند: كاش چنین میشد و كاش چنان میشد. من با اطمینان كامل میتوانم بگویم كه نه تنها مسلمانان، بلكه اگر بهترین دانشوران ملتهای دیگر و تواناترین اندیشمندان و تاریخ دانان و فیلسوفان و بزرگترین تحلیلگران گردهم آیند، و تاریخ دوران صدر اسلام را مطالعه كنند، وانگهی با آزادی كامل به آنان گفته شود كه در سایه فكر و اندیشه و با استعانت از مطالعات تاریخیشان حفاظت كنندگان دین اسلام و نشركنندگان آن را ارزیابی كرده، برای آن نقشهای تهیه كنند كه چه كسی باید بعد از چه كسی دیگر میآمد، من با اطمینان میگویم: بهتر از این نمودار و نقشه را نمیتوانند ارائه كنند[1]
خداوند اعطای پادشاهی وخلافت یا سلب آن را به خود نسبت داده است وحتی به طور ظاهر واستعاره نیز این کار را به کسی دیگر منسوب نکرده است چنانکه می فرماید :
«قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تدّل من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر»؛ بگو: بار الها! ای دارنده فرمانروایی، به هر کس که میخواهی فرمانروایی دهی و از هرکس که خواهی، فرمانروایی بازستانی و هرکس را که خواهی گرامی داری و هرکس را که خواهی خوار سازی، نیکی به دست توست به راستی تو بر هر کاری توانایی.
از بدو تاریخ اسلام همواره اذهان مضطرب وآشفته ای وجود داشته اند که کارشان ایراد گرفتن بر خلفاء ودستگاه خلافت بوده است این طرز تفکر با ایجاد شبهات و وارد کردن اعتراضات بر نحوه انتخاب خلفاء راشدین وشیوه کارشان می خواهد نه تنها مساعی پیامبر اسلام را در زمینه تربیت وانسان سازی زیر سوال ببرد بلکه می کوشد ثابت نماید که آنچه در صدر اسلام پیش آمده بر خلاف مرض خداوند متعال وحکمت بالغه او بوده است.
مورخ اسلام علامه اکبر نجیب آبادی در خصوص این طرز تفکر مطلب بسیار جالبی گفته است که خدمت خوانندگان عرضه می شود .
به همین دلیل حضرت رسول اکرم صلی علیه وسلم در مورد انتخاب وتعیین خلیفه دستوری صریح صاد نفرمود
قرآن مجید بر این امر تصریح كرده است كه خلیفه چه كارهایی را باید انجام دهد و از چه كارهایی پرهیز كند و چه اعمالیاند كه فرد را شایسته خلافت میگردانند، ولی نفرموده است كه خلیفه حضرتمحمد صلّیاللهعلیهوسلّم بعد از ایشان چه كسی خواهد بود. حكمتش همین است كه خداوند متعال به هر كسی بخواهد خلافت را عطا میكند. بدست آوردن خلافت، از كوششها و تدابیر انسانی صرف قطعاً بالاتر بود، لذا خداوند متعال عملاً نشان داد كه از میان مسلمانان چه كسی شایسته خلافت است. بنابرین هرگونه دعوا و نزاع و اعتراض كاری بیهوده و مترادف ایراد گرفتن بر كار خداوند است. بعد از رسولاكرم صلّیاللهعلیهوسلّم چه كسی باید خلیفه میشد؛ پاسخ صریح این پرسش این است كه همان شخص كه خلیفه شد، همان شخص شایسته خلافت بود. پس این ایراد كه آن شخصی كه خلیفه شد شایستة این كار نبود، معنایش این است كه آن كس كه خداوند او را میخواست خلیفه نشد، و نعوذ بالله! خداوند متعال در برابر تدابیر انسانی شكست خورد. حال اشخاصی كه در برابر خلافت حضرتابوبكرصدیق رضیاللهعنه ایراد میگیرند مانند شخصی است كه در دادگاه قاضی ایراد میگیرد. مسلماً این ایرادات وی دردی را دوا نمیكند. قاضی همان قاضی است و حكم و قضاوت او همان است كه صادر شده است؛ ناراحتی فرد متهم تاثیری بر قضاوت قاضی نمیگذارد. به همین ترتیب خداوند قضاوت خود را در مورد خلافت صادر كرده حال اگر كسی ناراضی است بفرماید!
(والله یوتی ملکه من یشاء)[2] وخداوند فرمانروایی اش را به هرکس که بخواهد می دهد .
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت